بین دو رانندهی کامیون اختلافی در میگیرد. یکی از آنها که به شدت ناراحت است در جاده کودکی را زیر میگیرد. راننده میانسال که گمان دارد مقصر واقعی اوست؛ ابتدا قصد گریز دارد اما بعد خود را تسلیم قانون میکند. بالاخره حقیقت آشکار شده و رقیب او که کارهای غیر قانونی انجام میدهد گرفتار میشود.
تو تاکسی نشسته بودم راننده با خوشحالی می گفت نه مدیر نه رئیس دارم ، برای خودم آزادم ، هیشکی بهم دستور نمیده گفتم : فرعی اول به پیچ سمت راست
یه سال پیش خواستم زن بگیرم بعد چند روز خالم زنگید گفت : اول میای خواستگاری دخرخالت جواب منفی میگیری بعد هر قبرستونی خواستی برو !
همسایه مون امشب بچه ١٢ساله شو برده خرید یه کت مارک دار واسش خریده حساب کردم میشه با پول اون کت ٢٠٠متر زمین ویلایی دو نبش خرید اونوقت من ١٢ سالم بود بابام صدام میکرد، میگفت: مـمـد بیا میرفتم میگفت سر این سیمو بگیر تو دستت میگرفتم میگفت چیزیت نشد؟؟ میگفتم : نه میگفت :پس نوله اون یکی فازه یعنی یه فازمتر نمی خرید ، از من استفاده میکرد !